پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته

پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «روزنوشت‌ها» ثبت شده است

این عجیب ترین اسفند عمرم است. نه دیدن شلوغی خیابونها سر شوقم می‌اورد و نه حوصله دارم چیزی بگم و یا بنویسم. این خموده ترین اسفند عمرم است. شوقی به رفتن مهمانی ندارم و حتی برای قدم زدن یک بار هم به مسیر میدان ولیعصر تا پل کالج نرفته‌ام- بین خودمان باشد اسمش را گذاشته‌ام راه خدا- کتابی که میخواندم نصفه مانده است و فیلمهای ندیده‌ام دارد کم کم به سقف می رسد. شادی‌هایم گذرا شده است و هیچ ماندگار نیست. روزها به امید خواب شبانه و روزها در خستگی بیخوابی شب قبل. ولی امیدم به روزهای پیش روست. شاید وقتی بنفشه‌هایی که در جعبه های کوچک چوبی را دیدم حالم بهتر شود. باید حالم بهتر شود و گرنه برای من هزار سال خواهد گذشت سال نو که عاشق پاییزم نه بهار. دل را به دریا می زنم و به صدای افسانه‌ای فرهاد گوش می‌دهم:

در روزهای آخر اسفند/ در نیم‌روز روشن،

وقتی‌ بنفشه‌ها را / با برگ و ریشه و پیوند و خاک

در جعبه‌های کوچک چوبین جای می‌دهند / جوی هزار زمزمه‌ی درد و انتظار

در سینه می‌خروشد و بر گونه‌ها روان.

ای کاش آدمی / وطن‌اش را هم‌چون بنفشه‌ها

می‌شد با خود ببرد هر کجا که خواست!


  • ابراهیم تبار

همه آرزویم اما چه کنم بسته پایم...
من در ابتدای دهه چهارم زندگی‌ام و در عنفوان جوانی‌ام صادقانه اعتراف می‌کنم شکست خورده‌ام. به این زندگی کوفتی باخته‌ام. من یک بازنده‌ام. دلیلش؟ تمام رویاهای که به آن دست نیافته‌ام و دست نیافتنی‌اند. می‌خواستم ناشر کتاب باشم. می‌خواستم نویسنده باشم. دلم می‌خواست در امن ‌و آسایش و راحتی زندگی کنم. می خواستم مومنانه و محترمانه زندگی کنم. می‌خواستم آزاد باشم. اما نیستم. و دردم از این نبودن نیست. مطمئنم که به هیچکدام از این آرزوها نخواهم رسید.....
این روزها بیشتر از هر روزاینآواز استاد شجریان به جانم می‌نشیند:

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد/ بسوختیم در این آرزوی خام ونشد

رواست در بر اگر می‌تپد کبوتر دل/ که دید در راه خود پیچ و تاب دام ونشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان/ بشد به رندی و دردی کشیم نام ونشد

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم/ که من به خویش نمودم صد اهتمام ونشد

فغان که در طلب گنج نامهٔ مقصود/ شدم خراب جهانی ز غم تمام ونشد

دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور/ بسی شدم به گدایی بر کرام ونشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر/ در آن هوس که شود آن نگار رام ونشد

 


  • ابراهیم تبار