هیچ وقت تابستان را دوست نداشتتم. از همان کودکی از تابستان
متنفر بودم. حتی زمانِ مدرسه که تابستان مترادف رهایی از مدرسه –این حال به هم زن
ترین جای جهان- بود. این که خورشید 14-15 ساعت مدام وسط آسمان باشد آن هم با نورِ
تمام و گرمای تمامنشدنی غیر قابل تحمل است. گرمایش کلافهام میکند. چسبندگی لباس
و عرق کردن مدام، چندش آور است. آسفالت نرم خیابان، درختهایی که از شدت گرما بیحالند
و سبزیشان زرد است، لیوان پشت لیوان آب یخ و عطش و گرما تابستان را مزخرف میکند.
تابستان مزخرف بوده وهست. حالا آیندهاش را نمیدانم شاید خوب شد. اما از همان
زمان که مامان سرِ ظهر ما را مجبور میکرد که بخوابیم تا گرما زده نشویم، تابستان
اعصاب خرد کن بود تا حالا که در گرمای بعد از ناهار به جای خوابیدن بعدازظهر،
مجبورم کار کنم اعصاب خردکنتر شده است.
,
تابستان تنها یک چیزش قابل قبول است. میوههای تابستان. البته نمیدانم به آن همه بدی میارزد یا نه. اما در هر حال میوههای تابستان عالیاند. گیلاسها تابستان که میشود رسیده و آبدار و درشت و هوسانگیزند. آلبالو که معرکه است. بینظیر.

شاتوت که از آخرهای بهار شروع میشود اما نقطهی اوجش اواسط تیرماه است. انگور و طالبیِ توسبز و گرمک هم هستند. هندوانه هم که تابستانها به قول قدیمیها خون کفتر میشود.
اما نه! فکرش را که میکنم، نمیارزد. این همه رنگ وطعم و بو برایم در برابر کوتاهیِ شبهای تابستان هیچ نمیارزد. برای من بهترین فصلِ سال همان پاییز است. با اعتدالی از شب و روز که سهمِ شبش کمی بیشتر است. با هوایی خنک و آفتابی که در زمان طلوع و غروب نارنجی و تنبل و کرخت است. کاش همهی تقویم چهارفصل سال من پاییزی بود.
1بامداد اول تیرماه 1392
,
- ۰ نظر
- ۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۹:۳۰