پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته

پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بوتیک» ثبت شده است

بیست و یکی دو سالم بود و حیرت‌زده چشم دوخته بودم به پرده‌ی سینما که تصویر تعدادی جوان یک نسل قبل‌تر از من را دقیق و درست و به قاعده نشان می‌داد. از متلاشی‌بودن و عصبیت‌شان تا شکل کنار هم بودنشان و حرف‌زدنشان و رفاقت‌شان و  غذا خوردن و خوابیدن. همه چیزشان دقیق و درست طراحی و اجرا شده بود. اما انگار مانده بود که غافلگیری اصلی از راه برسد. اولین لحظه‌ی آمدن مهرداد، یک شیشکی بلند بالاست و تاکید بر این که دو کام دیگر برای رسیدن به ته‌ِ نشئگی مهلت می‌خواهد. تصویر جوانی عصبی و خوش‌قیافه که شوهر یک زن ده سال از خودش بزرگتر شده. بی‌کار و معتاد و دست به فروش مواد مخدر و مشروب. در بیغوله‌ای عجیب در حوالی خیابان جمهوری که هم‌زمان مهرداد در آن مواد مصرف می‌کند، جوان معتاد دیگری با ژاله –همسر مهرداد- منچ بازی می‌کند و گیتار می‌نوازد و جهانگیر هم برای پیدا کردن مواد برای آقا شاپوری، به آنجا می‌رود. با تعجب و حیرت به این همگنی متن، کارگردانی و بازی درخشان حامد بهداد خیره شده بودم.

بهداد، با درک درست از جهان‌بینی حمید نعمت‌الله در ترسیم شهری هیولاصفت و جوانانی سرخورده از بربادرفتن آرمان‌های سیاسی و اجتماعی‌شان، کاراکتر مهرداد را با تلفیق درستی از عصبیت و رفاقت بازی می‌کند. هم از تیک و تاکِ گاه و بیگاه ژاله با سیا و آقا شاپوری منزجر است، هم از جهان که برای شاپوری جنس جور می‌کند عصبانی است و هم برایش دلسوزی می‌کند و حتی به اعتراف خود جهان، این مهرداد بوده که او را برای کار کردن به آقا شاپوری معرفی کرده است. همه‌ی این‌ها باید در یک موازنه در کنار هم قرار می‌گرفت و بهداد آن را به درستی اجرا کرده بود. 

"میم اسلیپ، خماری پف پف... سین شین نو، جیم شین اوکی.." و به یاد بیاورید میمیک بی‌نظیر صورت و ابروبالا انداختن‌های حامد بهداد را در هنگام ادای دیالوگ. فکر کنید اگر بهداد این دیالوگ را با کمی عصبیت بیشتر بازی می‌کرد یا از این اندازه‌ای که در فیلم وجود دارد، با عصبانیت کمتر و طنازانه‌تر بازی‌اش می‌کرد. احتمالاً تبدیل می‌شد به یک دیالوگ لوس، بی‌مزه و مسخره. یا لحظه‌ای را به یاد بیاورید که مهرداد، پس از جر و بحث با جهان، با پا به میز وسط هال می‌کوبد و آن را خرد می‌کند و بعد آرام و بی‌صدا، روی مبل می‌نشیند و به میز شکسته خیره می‌شود.

بوتیک، یکی از تصاویر ماندگاری است که عصاره‌ای از هر آن‌چیزی است که در انتهای دهه‌ی هقتاد و دهه‌ی هشتاد در تهران می‌گذشت. ترکیب محشری از نقش‌های مکمل درجه یک. اما در بین همه‌ی آن کاراکترهای درخشان، مهرداد با بازی حامد بهداد است که مثل یک جواهر می‌درخشد. چیزی به درخشندگی دیالوگی که نعمت‌الله برای ژاله نوشته است و به دوست معتاد اهل اسنیفش می‌گوید:"قوزکِ پای خدابیامرز اصلانی رو بزن." دیالوگی که عصاره‌ی خالص دنیای نعمت‌الله بوتیک است. مثل مهرداد، مثل حامد بهداد بوتیک.


پ.ن: این یادداشت پیش از این در بخش باشگاه مشت‌زنی روزنامه‌ی هفت صبح و با تیتر "سین شین نو، جیم شین اوکی.." چاپ و منتشر شده است.

  • ابراهیم تبار