من از خدامه که نباشه دوری
حالا به خودم میگم الاغ! آدم بعضی وقتها برای خیابونی که یه بار ازش رد شده دلتنگ میشه. برای فلان همکلاسی دبیرستان که الان لااقل 10 ساله هیچ خبری ازش نداری.برای جفتک پرانی. برای آدمهایی که تک به تک گشته بودم و پیدایشان کرده بودم و هرکدام گوشهای از دلم بودند.
دلتنگ برای دیوار اون خونه دانشجویی مسخره که روش مینشتیم با یه حالت مسخرهتر ابی و داریوش وقمیشی گوش میدادیم. با همون ضبط قرمز مسخره که هایده هم که میذاشتی صدای داریوش ازش در میاومد. دلتنگم برای همهی اون آدمهای دراز و کوتاهی که فقط همخونه نبودن. برای همهی روزهای یلگی و مسخره بازی. برای جمعهای سه چهار نفرهی مثلاً کوه. دلتنگم برای تهرانی که بعد از رفقام دیگه برام تهران نشد. برای خیابونایی که دیگه فقط هستند. برای زِر زِرهای مدام.
من خیلی دلتنگم. خیلی دلتنگ. انقدر که از خودم خجالت
میکشم. احساس میکنم هیچکس در دنیا نیست که بفهمد.
پ.ن: مهستی رو ازاینجادانلود کنید
,,