پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته

پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته
طبقه بندی موضوعی

بسوختیم در این آرزوی خام و نشد

يكشنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ

همه آرزویم اما چه کنم بسته پایم...
من در ابتدای دهه چهارم زندگی‌ام و در عنفوان جوانی‌ام صادقانه اعتراف می‌کنم شکست خورده‌ام. به این زندگی کوفتی باخته‌ام. من یک بازنده‌ام. دلیلش؟ تمام رویاهای که به آن دست نیافته‌ام و دست نیافتنی‌اند. می‌خواستم ناشر کتاب باشم. می‌خواستم نویسنده باشم. دلم می‌خواست در امن ‌و آسایش و راحتی زندگی کنم. می خواستم مومنانه و محترمانه زندگی کنم. می‌خواستم آزاد باشم. اما نیستم. و دردم از این نبودن نیست. مطمئنم که به هیچکدام از این آرزوها نخواهم رسید.....
این روزها بیشتر از هر روزاینآواز استاد شجریان به جانم می‌نشیند:

گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد/ بسوختیم در این آرزوی خام ونشد

رواست در بر اگر می‌تپد کبوتر دل/ که دید در راه خود پیچ و تاب دام ونشد

پیام داد که خواهم نشست با رندان/ بشد به رندی و دردی کشیم نام ونشد

به کوی عشق منه بی دلیل راه قدم/ که من به خویش نمودم صد اهتمام ونشد

فغان که در طلب گنج نامهٔ مقصود/ شدم خراب جهانی ز غم تمام ونشد

دریغ و درد که در جستجوی گنج حضور/ بسی شدم به گدایی بر کرام ونشد

هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر/ در آن هوس که شود آن نگار رام ونشد

 


  • ابراهیم تبار

روزنوشت‌ها

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی