پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته

پرواز بر فراز آشیانه‌ فاخته
طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب با موضوع «سیاست» ثبت شده است

مواجهه‌ام با شنیدن خبر مرگ آیت‌الله سرشار از احساسات متناقضی بود. از همان کودکی، نامش بی‌وقفه در هر حادثه و اتفاقی تکرار می‌شد و شنیده می‌شد. ازمسائل سیاسی و روزمره‌ی مملکتی تا هر چیز گرانقیمت و باشکوهی که به او و خاندانش منتسب می‌شد. هاشمی همواره بود. در روزهایی که فرمانده‌ی جنگ بود و من کمتر به یادش می‌آورم تا روزهایی که سفیر نامه‌نگاری‌های آتش‌بس جنگ با خاویر پرز دکوئیار و صدام حسین بود. بعد از شنیدن خبر فوت آیت‌الله خمینی، چیزی که می‌شنیدم در خانواده و بین مردم کوچه و خیابان در آن ساعت‌های اول، تکرار اسم رفسنجانی بود که قرار است جانشین "امام" شود. اما چیزی که اتفاق افتاد و یحتمل ناشی از یک توافق پشت پرده و حساب کتاب سیاسی بود، ردای رهبری بر دوش کس دیگری رفت و رفسنجانی در رقابتی که همه فرجام آن را می‌دانستند به ریاست دولت بسنده کرد. ریاست دولتی که بخشی از عجیب‌ترین دوران تاریخ این مملکت را رقم زد. دورانی سرشار از سیاهی‌های اجتماعی و سیاسی و امنیتی و پر از فشارهای اقتصادی برای قشر متوسط و پایین اجتماع و از طرف دیگر در ابتدای حرکت به سمت توسعه. بزرگراه‌ها و کارخانه‌ها و سدها از یک طرف و قتل‌ها و دستگیری‌ها و بگیر و ببندها از طرف دیگر. 


گذشت روزگار آمدن سید محمد خاتمی را هم به پای او و سخنرانی قبل از انتخاباتش و یاران کارگزارانی آیت‌الله نوشت. اما آمدن خاتمی و نفراتش و سرک کشیدن روزنامه‌نگاران در وقایع آن روزگار، آیت‌الله را در اتاقی شیشه‌ای نشاند که از هر طرفش سنگ می‌بارید. و یادم نمی‌رود که با هیجان هر چه از عالیجناب سرخپوش و خاکستری نوشته می شد می‌خواندم و خوشحال بودم که در انتخابات مجلس ششم، آنقدر تکرار کردیم حرف‌ها را که جایی برای هاشمی در مجلس نبود. نمی‌دانستیم این حذف دموکراتیک، سرآغاز روندی می شود که با آمدن احمدی‌نژاد و آن شانتاژ ضد هاشمی‌بودنکار را به جایی می‌رساند که از رأیی که به هاشمی ندادم نادم بشوم. گذشت و گذشت تا روزی که نامه‌ی معروف بی سلام و والسلامش در روزنامه خواندم. خبر از حوادث غریبی می‌داد. روزهاایی که بعد از آن نامه آمدف همانطور که آیت‌الله در نامه‌اش گفته بود، پر بود از خون و دود و آتش. پر از کتک و دستگیری و بی‌خبری. تا رسید به آن روز جمعه که قرار بود هاشمی نماز جمعه را بخواند. از هوشش بود، از سر صدق بود، ناشی از یک توافق پشت پرده بود، را نمی‌دانم. اما در کلام و در ظاهر آیت‌الله طرف مردم را گرفته بود. و این انگار همان آب توبه‌ی معروف باشد. انگارغسل تعمیدی بود بر هر آنچه که پیش از این کرده بود. و مردم نخواستند ببینند و یا گذاشتند به وقت دیگری تا خرده‌حساب‌های قدیمی‌شان از دهه‌ی شصت و هفتاد را تسویه کنند. 

و این ردپا ادامه داشت تا انتخابات عجیب نود و دو. و آمدنش و رد صلاحیتش که شد چاشنی بمبی که ترکید و نزدیک‌ترین آدم به مشی او و مدل او بشود رییس جمهور مملکت. آخرش هم که شد سر لیست انتخابات خبرگان. لیستی که در تلاقی عجیبی نام امید به خودش گرفته بود و آخر سر هم آیت‌الله را بر صدر جدول نشاند. 

و حالا امروز هم شنیدن خبر مرگ آیت‌الله، سرآغاز بحث‌ها و جدل‌های زیادی شده است. پر از نکات مختلف و پیچیده مانند خودش. پر از حرف‌هایی که از مستند تا تکرار حرف‌های داخل تاکسی در هم مخلوط شده‌اند. هاشمی مرد تا آینده را هم مانند روزهای حیاتش پیچیده کند. مرگی که آنقدر ناگهانی اتفاق افتاد که مانند رازهای زیاد تلنبار در سینه‌اش، مرموز و پر از هیجان و رازآلودگی باشد.

آیت‌الله درگذشت اما همچنان وقتی به او فکر می‌کنم بیش از هرچیزی یک صدا است که در سرم می‌چرخد:"هاشمی، هاشمی، سکوت کنی خائنی!"

پ.ن:‌یادداشت را شبی که آیت‌الله هاشمی رفسنجانی درگذشت نوشته‌ام امروز در سالگرد مرگ ایشان اینجا منتشر می‌کنم.

  • ابراهیم تبار

چه می‌شود؟ چه باید کرد؟

از اولین ساعت‌های شروع ناآرامی‌ها، بارها با این پرسش مواجه شده‌ایم:"آخرش چه می‌شود؟" و "چه باید بکنیم؟".

1-      این ناآرامی‌ها با تجمعی که به نظر می‌رسید از سوی مخالفان دولت تدارک دیده شده بود، شروع شد. با شعارهایی بر علیه روحانی و مشکلات اقتصادی موجود. اما به سرعت و با پیوستن کنترل‌نشده‌ی مردم عادی، شعارها رنگ و بوی دیگری گرفت و راهپیمایی، به تظاهراتی اعتراضی تبدیل شد. اعتراضاتی که خواسته‌های مشخصی نداشت اما شعارهای بسیار تندی بر علیه مقام‌های حکومتی و در ستایش رژیم پهلوی داشت. این ناآرامی‌ها با سرعتی باورنکردنی در بسیاری از شهرهای کشور، به ویژه شهرستان‌های کوچک، ادامه پیدا کرد. آن‌چه که در نگاه اول از فیلم‌ها و تصاویر این اعتراض‌ها برمی‌آید، حضور اقشار کمتر برخوردار و تحت فشارهای اقتصادی کشور در دل این ناآرامی‌هاست. گروهی خشمگین، به تنگ‌آمده از فساد فراگیر اقتصادی و سیاسی، خسته از مشکلات معیشتی و بدون هیچ مطالبه‌ی مشخص سیاسی. با شعارهایی متنوع و بی‌هدف که از طلب مرگ برای سران حکومت و دولت تا درود فرستادن برای رژیم پهلوی و شعارهای نژادپرستانه‌ی آریایی و ضد عربی و ... را در برمی‌گرفت.

2-     حالا چهار روز از آغاز ناآرامی‌های اعتراضی گذشته و اوضاع پیچیده‌تر و بحرانی‌تر از آن چیزی است که تصور می‌شد. چند نفری کشته شده‌اند، ساختمان‌های دولتی و عمومی تخریب شده‌اند، نیروهای امنیتی برخلاف روز اول ماجرا، به سرکوب می‌پردازند، شبکه‌های ارتباطی اینترنتی مختل شده و بهت و حیرتی فراگیر از اتفاقاتی که انگار بر روی دور تند جلو می‌رود، به وجود آمده است.

3-     سیر وقایع را که نگاه می‌کنم، انتهای ماجرا بسیار هولناک به نظر می‌رسد. طبیعی است که این تحلیل‌ها، در صورتی است که این ناآرامی‌ها ادامه‌دار باشد. در واقع به زعم من، آنچه که از دل این حوادث متولد خواهد شد یکی از این سه راهی‌است که می‌بینم:

  • ابراهیم تبار